سومین آزمون مهرماه را برگزار میکردیم. مثل
همیشه از بچهها خواستم تا دفترهای برنامهریزی و
کتاب خودآموزیشان را روی میز بگذارند تا بررسی
کنم. تقریباً بیشتر بچهها دفتر برنامهریزیشان را
آورده بودند ولی از دفتر خودآموزیشان خبری نبود.
کمی جدیتر از همیشه گفتم: «بچهها من از شما
خواسته بودم کتاب خودآموزیتان را حتی اگر شده به
نوشتن نکات سؤالات بسنده کنید حتماً کامل کنید.
پس چرا نیاوردید؟» هی بهانه آوردند که وقت نداریم و
نوشتن آن خیلی وقتگیر است و به خواندن
اشتباهاتمان بسنده کردیم.
نشستم پشت میز تا دفترها را بررسی کنم. بعد از بررسی چند دفتر دیدم یکی از
بچهها کتاب خودآموزیاش را بین دفترهای دیگر گذاشته است. آن را بررسی کردم.
او یکی از داوطلبان تراز بالا بود. بعد از آزمون با او کمی صحبت کردم. همیشه
سرحال و قبراق بود. او تنها کسی بود که کتاب خودآموزیاش را آورده بود. او معتقد
بود منفعت این دفتر فقط به خودش برمیگردد. میگفت: «درواقع انگار من معلم
خودم هستم.» این گفتهی فریما کرمی رتبهی 50 منطقهی 3 از گچساران است.
تحول علوم انسانی در سایه ولایت...